آرینآرین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

آرین من و بابایی

اولین حمام آرین

اولین حمام کردن آرین که در روز 9 تولدش برای عروسی خاله سپیده بود خدا مادر جونو عمر با برکت بده که پسمل کوچک منو مثل یه دسته گل تمییز کردی بوس بوس ...
1 شهريور 1390

بدنیا آمدن آرین

من در اول تیر ماه ساعت 1.5 بعد از ظهر بستری شدم بابایی و خاله پریسا همراهم بودن  تو عزیزم ساعت هفت عصر بدنیا اومدی لحظه تولدت رو فکر نکنم بتونم توصیف کنم وقتی گریه کردی من هم همراهت گریه می کردم و عاشقانه صدات میکردم  هر روز به اون لحظه فکر می کنم و بیشتر عاشقت میشم پسر طلای من تو در بیمارستان امدادی بدنیا اومدی و اسم مامایی که تو رو بدنیا اورد خانم نیتی بود خانم خیلی خوبی بود خدارو هزار هزار بار شکر زایمان خوبی داشتم  بابا مهدی هم تمام این مدت  پشت در اتاق زایمان بوده و برای سلامتیمون قران می خونده دوستت دارم مهربانم همه کسانیکه دوستمون دارن تو بیمارستان منتظر تولدت بودن و اونقدراز خوشحالی  اونجارو شلوغ کرده بودن که...
1 شهريور 1390

تعیین جنسیت

عزیز دلم اولین باری که من و بابایی متوجه شدیم نی نی که تو دل منه یه آقا پسره گل گلابه 10 بهمن ماه  سال89 بود  اون موقع 19 هفته و 6 روزه بودی اونروز من تو مدرسه یه دل درد خیلی شدیدی گرفته بودم که خانم مدیرمون زنگ زد بابا بیاد دنبالم کسی هم تو مدرسه خبر نداشت یه نی نی دارم همه نگران شده بودن بابایی هم خودشو با عجله رسوند  ومنو برد درمانگاه خاله سهیلا ماماشون منو معاینه کرد و گفت نگران نی نی نباش شاید سنگ کلیه داری با اینکه درد خیلی خیلی بدی بود خوشحال بودم که برای کوچولوم اتفاقی نیفتاده من همراه بابایی و خاله سهیلا رفتیم امدادی دکتر منو معاینه کرد و رفتم سونوگرافی ازکلیه هام درست بود یه سنگ تو کلیه سمت راستم بود و من اونقدر د...
1 شهريور 1390

اولین سونوگرافی

عزیز دلم فدات بشم اولین باری که تو رو تو سونو دیدم در تاریخ دوم دی ماه سال 89بود اون موقع 13 هفته   و شش روزه بودی من و بابایی خیلی ذوق زده و خوشحال بودیم  خاله سپیده هم همراه ما بود قربون قلب کوچیکت برم که مثل یه گنجشگ میزد  فدات بشم عزیز دلم
30 مرداد 1390

آزمایش خون

من و بابایی 26 مهر  ماه سال 90 شب  برای آزمایش خون به  بیمارستان امید رفتیم تا خیالمون راحت بشه که تو اومدی تو دل من  فردا صبحش بابا مهدی برای جواب آزمایش رفت بیمارستان منم مدرسه بودم دل تو دلم نبود که بابایی پیامک زد و بهم تبریک گفت از خوشحالی سر کلاس نمیدونستم چیکار کنم عزیزم خوش اومدی انشااله 9 ماه به زودی و به سلامتی بگذره و تو زود زود بیایی تو بغلمون  و زندگی مون رو شاد شادتر کنی راستی عدد بتا هم 207.5 بود
30 مرداد 1390