آرینآرین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

آرین من و بابایی

پایان هیجده ماهگی

سلام به دوستان خوب و مهربونمون ............ اول دی ماه پایان 18 ماهگی پسر نازم بود که باید واکسن هم میزدیم اینبار واکسن زدن آرین همراه با تب بیشتر و مریضی من همراه بود که اگه بابا مهدی از ما دو نفر پرستاری نمی کرد معلوم نبود خدایی نکرده چه بلایی سر مون میومد ......از همین جا از آقای خونه تشکر میکنم  ........تعطیلات میان ترم و امتحانات دانش آموزان هم تموم شد و دوباره سر کار رفتن و ووو........... 28 دی ماه تولد خاله سپیده ی آرین بود که عمو مصطفی خانمش رو سوپرایز کرده بود و براش جشن گرفته بود که به همه خوش گذشت ..... پسر گلم هم بزرگتر شده و همه رو عاشق خودش کرده . ...
29 دی 1391

هندونه بیار قاچ کنم لپتو بیار ماچ کنم انار بیار دون کنم غمهاتو دون دون کنم

سلام به دوستان ..........یلدا مبارک امسال دومین سال که آرین گل پسرکم ستاره بلندترین شب سال من و بابایی .این ماه بابا مهدی موفق شد آرین رو ببره محل کارش و چند تا عکس یادگاری از آرین بگیره .28 آذر تولد عمه نازیلا بود که امسال تصمیم گرفتیم  از طرف آرین برای عمه کیک سفارش بدیم و یه جشن کوچیک خونه مامان مریم گرفتیم صد سال به این سالها باشه ......... ...
30 آذر 1391

حرکات موزوووووون

سلام به همه ...........پسر شیطون ما که با آتیش سوزندناش حسابی تو سرمای پاییزی خونمون رو گرم کرده. پسر نازم با هر آهنگی که میشنوه پا می شه و دست و پایی تکون میده و دلبری می کنه و تو ماشین صدای ضبط رو تا آخر بلند می کنه و با بابامهدی کلی کیف می کنن .....از این ماه دیگه تصمیم گرفتیم خوراکی های ممنوعه نخریم و از برنامه غذایی گلم حذفش کنیم . پسر نازم خیلی با محبته و برای همه بوس می فرسته ار کار هایی که عاشق انجام دادنش  اینکه آب رو فرش بریزه . تی وی رو وقتی داریم با اشتیاق نگاه می کنیم خاموش کنه. وقتی نشستیم با حرکات دست های نازش ما رو بلند کنه و ببره یه اتاق دیگه. وسایل کیفم رو بیاره بیرون و وسایل سفره وکمد و کتابخونه رو بریزه بیرون ..........
26 آبان 1391

آرایشگاه رفتن آرین

سلام به همه دوستان گلم ........... اولین ماه از سومین فصل سال هم تموم شد و جوجه ناز من هم خدا رو شکر بزرگتر شده.  این ماه بالا خره بابا مهدی به آرزوش که بردن آرین جون به آرایشگاه بود رسید و تو یه عصر پاییزی از آرایشگرش 2تا نوبت گرفت و با پسری رفتن یه صفایی به مو هاشون دادن تو ارایشگاه ارین گریه کرده بوده و. بابایی نتونسته چندتا عکس درست و درمون بگیره  .......................... پسر نازم ان شالا داماد بشی ........ با باز شدن مدارس سر من دوباره شلوغ شده و باید برم سرکار  و آرین هم وقتی من نیستم پیش مامان مریم و عمه نازی می مونه دست همه کسایی که از پسرم  نگهداری می کنن درد نکنه امیدوارم پسرم فرزندی قدر شناس باشه خبر دی...
5 آبان 1391

بوی ماه مهر

سلام به دوستان خوب و مهربون..... تعطیلات تابستان تموم شد و شهریور ماه هم  ما کار خاصی نکردیم آرین جون هم بزرگتر و شیطون تر شده  و جوجه مامان دیگه می تونه به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنه و برای درخواست کاری جیییییییییییییغ هم میکشه بابا مهدی هم تا هوا خیلی خنک نشده از فرصت استفاده می کنه و پسر نازمونو می بره پارک  و آرین هم عاشق از پله بالا رفتنو و سرسره بازی و.... و هر کلیدی دم دستت باشه می خوای وارد قفل در کنی...   با باز شدن مدارس و سر کار رفتن مامان مهسا گرد و قلنبه مامان باید صبح ها پیش مامان مریم و بابا مهدی و مادر جون به نوبت بمونه  وای که چقدر دل مامانی بعد از 3 ماه تعطیلی می خواد برات   تنگ ب...
30 شهريور 1391

عید فطر مبارک

سلام به دوستان گلم ...  نماز و روزه ها و عزاداری هاتون قب ول باشه ان شالا  پسر ناز منم تو این هوای گرم آتیش می سوزنه شیطون و پر جنب و جوش شده عاشق کفش هاشه و با اشاره و گفتن دد و پ پ به ما می فهمونه که کفش هاشو پاش کنیم و بیرون  بریم  خلاصه هر کاری داشته باشه منظورش رو به ما می فهمونه و خیلی تو دل برو شده  صدا بچه های کوجه که بیاد میره بالای مبل و از در بالکن اونا رو صدا میکنه تو این ماه تقریبا هر روز که بابا مهدی جون از اداره میاد میره پشت در و منتظرمیمونه تا بابایی بیاد و با هم برن پارک  عشق بعدیت  هم آب بازی که به لیوان اب هم رحم نمیکنی و موقع غذا خوردن وفقظ  دستت رو میکنی تو لیوان آب  موق...
28 مرداد 1391

تولد خودم و خودت مبارک

سلام به دوستان گلم....  این ماه 2 تا تولد داشتیم اول تیرماه اولین سالروز تولد خشجل مامان آرین جون بود که جشن رو خونه مامان مریم گرفتیم و عمه نازیلا و مامانی خیلی زحمت کشیدند وخونه رو تزیین و آماده کردند حدود 30 نفر مهمون داشتیم  بعد از شام کیک و کادو و عکس و شمع و فوت ......خیلی خوش گذشت و یادآوری خاطرات تولد و زایمان برامون شیرین بود .برای آتلیه هم همون جایی که برای عروسی مون رفته بودیم وقت گرفتیم  . 29 تیرماه هم تولد خودم بود که بابا مهدی جون شب تولدم ما رو برد دهکده توریستی پارس و سه تایی جشن گرفتیم . روز تولدم هم  شیرینی گرفتیم و رفتیم خونه مامان خودم  . از عسسیسسم آرین بگم که بزرگتر و شیطون تر شده تو مهمونی ها ا...
30 تير 1391

بابا مهدی جونم تولدت مبارک

بالاخره این سال تحصیلی هم خدارو شکر به خوبی تموم شدو من و پسر گلم صبح ها تا هر وقت که خواستیم می خوابیم دست همه کسانی که برای مراقبت از پسرم کمکم کردند درد نکنه 18 خرداد تولد بابا مهدی همسر با وفا و مهربانم بود   صد سال به این سال ها باشه برای تولد رفتیم خونه مامان مریم و جشن گرفتیم  آرین عزیزم این ماه دوبار سرما خورد و مجبور شدیم بهش انتی بیوتیک بدیم انشااله همیشه تنت سالم باشه گل کوجولوی من  و سرحال باشی  ناز مامان بخوبی راه میره و 6 دندان کوچولو داره 4 تا بالا 2 تا پایین به خوبی با دیگران ارتباط برقرار میکنه و با اشاره هر چی بخواد رو می گه کم کم داریم برای تولد 1 سالگیت اماده می شیم عشقمممممممممممممممممممممممممم ...
29 خرداد 1391

مامان مریم و بابا مسیح حج قبول

مامانی و بابایی 3 اردیبهشت عازم سفر مکه شدند و 16 اردیبهشت به سلامت برگشتند زیارت و حجتان قبول باشه  ان شااله پسر طلایی من هم سوغاتی های خوبی گرفت . پسرم روز به روز شیطون تر میشه و دوست داره همش بره بیرون .امسال اولین سال که مامان شدم روزم مبارک از طرف بابایی و آرین یه هدیه خوب گرفتم ...
22 ارديبهشت 1391