آرینآرین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

آرین من و بابایی

از شیر گرفتن آرین

سلام .............اینبار نمیتونم به علت دست درد زیاد بنویسم فقط اتفاق های مهم اردیبهشت ......عروسی عمه مهسا و از شیر گرفتن پسر گلم (حیف نمی تونم مطلب زیادی تایپ کنم) کارهای بابا مهدی برای رفتن به قزوین و خیلی اتفاق های دیگه که بعد از تموم شدن امتحانات دانشگاه همشونو با عکس براتون مینویسم
31 ارديبهشت 1392

سفر نامه یزد

سلام به دوستان خوب و مهربونم.........با تاخیر سال نو رو تبریک می گم و امیدوارم تا آخر سال شاد و خوش باشید ما امسال هفتم عید سفری به استان یزد و شهر ستان تفت داشتیم و مهمان خونواده مهمان نواز عمو وحید بودیم که خیلی سفر خوبی بود و خوش گذشت و تو راه برگشت زیارت حضرت معصومه و شهر قم هم رفتیم. آرین جون هم واقعا پسر خوبی بود و تو راه فقط از عمه نازی آب می خواست هههههههههههه. حرف زدن پسرم خیلی خوب شده و لغات بیشتری رو میگه الهی قربونت برم ...
31 فروردين 1392

جشن آتش نیک باد

سلا م به همه.........و تبریک سال نو به دوستان عزیز و همراهان همیشگیمون....... با اینکه امروز سرم واقعا شلوغ بود ولی باید میومدم و آخرین پست وبلاگ آرین رو مینوشتم . امروز آخرین سه شنبه سال 91 و همون چهار شنبه سوری امشب قراره خونه مامان مریم باشیم و بعداز آتیش بازی و ترقه بازی بریم باغ اقاجون.... آرین دیگه می تونه کلمات رو واضح بگه و از این بابت من و بابا مهدی خیلی ذوق زده هستیم . یه بازی که آرین خیلی دوست داره بازی نشونه است که آرین پشت در قایم میشه و من برای اینکه اونو پیدا کنم از ش  سوالاتی مثل صدای حیوانات بوس صدار دار  خنده الکی گریه الکی ...........می پرسم و آفرین و هزار ماشالا به پسرک باهههههههههههوشم که همه نشونه ها رو ب...
29 اسفند 1391

تو خودت نمره بیستی تو مثل هیچ کسی نیستی

سلام به دوستان مهربونمون ............. روز (ولنتاین و سپندار مذگان )رو به تمام عاشقان روی زمین مخصوصا عشقهای زندگی خودم تبریک می گم   اول اسفند آرین عزیزم 20 ماهگیش تموم میشه  سلامت باشی گلم پسرم و بابایی تو پختن کیک حرفه ای شدن و کیک های خیلی خوشمره ای می پزن .......  از اونجایی که هوای شهر ما با اینکه کوهستانی ولی برف و بارون نیومده و بهاری جمعه هفته پیش رفتیم باغ آقاجون و آرین حسابی بازی کرد و خوش گذروند .....پسرم عاشق  برنامه های عمو پورنگه و ما از دیدن برنامه های تی وی محروم شدیم کلاس های دانشگاه هم شروع شده و فکر کنم ماه آینده سرم خیلی شلوغ باشه            ...
26 بهمن 1391

پایان هیجده ماهگی

سلام به دوستان خوب و مهربونمون ............ اول دی ماه پایان 18 ماهگی پسر نازم بود که باید واکسن هم میزدیم اینبار واکسن زدن آرین همراه با تب بیشتر و مریضی من همراه بود که اگه بابا مهدی از ما دو نفر پرستاری نمی کرد معلوم نبود خدایی نکرده چه بلایی سر مون میومد ......از همین جا از آقای خونه تشکر میکنم  ........تعطیلات میان ترم و امتحانات دانش آموزان هم تموم شد و دوباره سر کار رفتن و ووو........... 28 دی ماه تولد خاله سپیده ی آرین بود که عمو مصطفی خانمش رو سوپرایز کرده بود و براش جشن گرفته بود که به همه خوش گذشت ..... پسر گلم هم بزرگتر شده و همه رو عاشق خودش کرده . ...
29 دی 1391

هندونه بیار قاچ کنم لپتو بیار ماچ کنم انار بیار دون کنم غمهاتو دون دون کنم

سلام به دوستان ..........یلدا مبارک امسال دومین سال که آرین گل پسرکم ستاره بلندترین شب سال من و بابایی .این ماه بابا مهدی موفق شد آرین رو ببره محل کارش و چند تا عکس یادگاری از آرین بگیره .28 آذر تولد عمه نازیلا بود که امسال تصمیم گرفتیم  از طرف آرین برای عمه کیک سفارش بدیم و یه جشن کوچیک خونه مامان مریم گرفتیم صد سال به این سالها باشه ......... ...
30 آذر 1391

حرکات موزوووووون

سلام به همه ...........پسر شیطون ما که با آتیش سوزندناش حسابی تو سرمای پاییزی خونمون رو گرم کرده. پسر نازم با هر آهنگی که میشنوه پا می شه و دست و پایی تکون میده و دلبری می کنه و تو ماشین صدای ضبط رو تا آخر بلند می کنه و با بابامهدی کلی کیف می کنن .....از این ماه دیگه تصمیم گرفتیم خوراکی های ممنوعه نخریم و از برنامه غذایی گلم حذفش کنیم . پسر نازم خیلی با محبته و برای همه بوس می فرسته ار کار هایی که عاشق انجام دادنش  اینکه آب رو فرش بریزه . تی وی رو وقتی داریم با اشتیاق نگاه می کنیم خاموش کنه. وقتی نشستیم با حرکات دست های نازش ما رو بلند کنه و ببره یه اتاق دیگه. وسایل کیفم رو بیاره بیرون و وسایل سفره وکمد و کتابخونه رو بریزه بیرون ..........
26 آبان 1391